
هاتداکز واقع در سالن تئاتر ایزابل بَدِر(۲۰۱۹)
بازتاب رویدادهای HOT DOCS
۲۰۱۹: سرانه ما در سینمای مستند
ژانر مستند
جشنواره فیلم Hot Docs به عنوان بزرگترین و معتبرترین جشنواره فیلم مستند آمریکای شمالی، بهار هر سال جمعیتی حدود دویست هزار نفر را در شهر تورنتوی کانادا گرد هم می آورد. Hot Docs امسال، با نمایش بیش از ۲۰۰ فیلم مستند از اقصی نقاط جهان، روایتهای بسیاری را در پیش چشم مخاطبان خود به نمایش گذاشت و فرصتی را برای درخشش آثار کمتر شناخته شده فراهم کرد.
در حالی که فیلم مستند به عنوان ابزاری قدرتمند برای روایتگری، فرهنگسازی، القای تغییرات مثبت و ارتقای سطح افکار عمومی محسوب میشود، اغلب به دلیل کمبود امکانات فنی فاقد کیفیت حرفهای بوده و روی کلیشهها تاکید میکند. این بدین معنا نیست که ژانر مستند از ارزش کمتری در مقایسه با دیگر ژانرها برخوردار است، بلکه در واقع زاویه دیدی اخلاقی و انسانی برای طرح سوالاتش انتخاب می کند.
دیدن دوباره صحنههای مرگبار از مناطق جغرافیایی که فرهنگ آنها همیشه به واسطه جنگ و خشونت برای غرب به تصویر کشیده شده است، میتواند ناخوشایند و خسته کننده باشد. یکی از همکاران من در توضیح عدم رغبت خود برای ساخت مستند میگوید: “کشور و مردم من تجربهی این درگیریها را از سر گذراندهاند ولی در عین حال بیشتر عمر خود را صرف بازسازی زندگی خود کردهاند”. او در ادامه افزود: “جذابیت این داستانهای “غم انگیز” به دلیل “متفاوت بودن” این موضوعات میباشد و متاسفانه این آثار به مرور زمان جایگزین فیلمهایی میشوند که بازتاب انسانی و واقعگرایانه زندگی روزمره افراد عادی ساکن در این مناطق هستند.”
با وجود اینکه به شخصه حامی ژانر مستند هستم، شنیدن این حرفها پیش از نمایش فیلمهایی که قرار بود به تماشای آنها بشینم، بیش از حد انتقادی به نظر میرسید. در حالی که با استدلال همکارم تمام و کمال موافق نیستم و همچنان از روایت داستانهایی با محوریت موضوعات سیاسی حمایت میکنم و برای آنها ارزش هنری و اجتماعی قائل هستم، اما بدون شک برخی از نظرات وی کاملا مستدل بودند.
امااینجااین سوال مطرح میشود که آیا جشنوارهها فیلمهایی را به نمایش در میآورند که با آرمانهای بانیان آنها در به تصویر کشیدن چهره دلخواه خود از شرق تطابق دارند؟ و یا آیا مخاطبان چهره واقعی خشونت، فقر و آسیبهای روحی و روانی این وقایع را به تصویری رمانتیک تقلیل میدهند؟ آیا نحوه مشارکت ما به عنوان مخاطب در این فیلمها میتواند بر تصمیمات فیلمسازان تأثیر بگذارد؟ چطور می توانیم به عنوان مخاطب، مصرف کننده بهتری در این حوزه باشیم؟

صحنهای از اِکسُدوس ساخته بهمن کیارستمی (۲۰۱۹)، منبع: Hot Docs
مجموعه فارسی در هات داکز ۲۰۱۹
پس از برنامهریزی برای تماشای پنج اثر فارسیزبان در جشنواره Hot Docs، خودم را برای تجزیه و تحلیل کلی آثار، نحوه روایتگری و نوع بیان آنها آماده کردم. اگرچه سینمای فارسیزبان در جشنوارههای فیلم بسیار شناخته شده میباشد، اما این شهرت و محبوبیت اغلب نصیب فیلمهای داستانی میشود که رنگ و بویی شاعرانه داشته و از تکنیکهای بصری ویژهای برخوردار هستند. من به عنوان تازه واردی در حوزه فیلمهای مستند فارسیزبان، کنجکاو شدم تا داستانهایی را که فیلمسازان برای روایت انتخاب کردهاند، دنبال کنم.
پنج فیلمی که تماشای آنها را با خرید بلیت جشنواره امسال برای خودم تضمین کردم عبارتند از، اِکسُدوس ساخته بهمن کیارستمی، متولد اوین ساخته مریم زارعی، دلبند اثر یاسر طالبی، مسافر نیمهشب ساخته حسن فاضلی و یک قندهار دورتر ساخته عایشه جمال. برخی از این فیلمسازان ساکن ایران هستند و برخی دیگر ایرانیان یا افغانهایی هستند که بیشتر زندگی خود را در کشورهای دیگر گذراندهاند. در حالی که اکثر فیلمهای این مجموعه حول مضامین اجتماعی همچون مهاجرت میگردند، تنها یکی از آنها داستانی شخصیتمحور داشت که هیچ ارتباطی با تصویری که از آن کشور در غرب ساخته شده است، نداشت.

صحنهای از فیلم مسافر نیمهشب ساخته حسن فاضلی (۲۰۱۹)، منبع: The Hollywood Reporter
از دریچه سیاست
با در نظر داشتن دورنمای فعالیت همکارانم، با دقت فیلم های جشنواره را از منظر بحث های سیاسی روز مشاهده كردم. در اولین فیلم این فهرست با نام اکسدوس، بهمن کیارستمی دوربین خود را در یک منطقه مرزی مستقر کرده و به ثبت واقعیات هزاران مهاجر غیرقانونی پرداخته که تمایل به بازگشت به خانههایشان در افغانستان را دارند.
در این فیلم کیارستمی تعاملی بسیار حداقلی با سوژههای خود برقرار کرده و با به زیر سوال بردن عملکرد کارمندان دولت، داستان خود را پیش میبرد. مصاحبههای غیرمستقیم، برای کیارستمی این موقعیت را فراهم میآورد که بدون درگیر کردن مستقیم سوژههای خود، مصائب یک معضل پیچیده اجتماعی را ترسیم کند. به تصویر کشیدن تعامل بین شهروندان ایرانی و اتباع افغان، مهر تاییدی بر اهمیت موضوع در منطقه بوده و در عین حال به بازتاب منفی و گستردهای که توسط رسانههای غربی منتشر میشود، دامن نمیزند. این اطمینان وجود دارد که گزینش و انتخاب چنین فیلمی برای اکران در این جشنواره به دلیل ستایش یا نکوهش مقوله مهاجرت نبوده و بالعکس، فیلم به بازنمایی توانمندانه روابط میان دو کشور هممرز در بحبوحه بحرانهای اقتصادی منطقه میپردازد. علاوه بر این، از بسیاری جهات میتوان ساختار فیلم اکسدوس را متفاوت از رویکردهای کلاسیک در نظر دانست که در مستندسازی سنتی شاهدش هستیم.
فیلم دیگری که با مضمون مهاجرت به مسائل اجتماعی روز میپردازد، مسافر نیمهشب ساخته حسن فاضلیست. تولید مستندی برای تلویزیون ملی افغانستان توسط فاضلی باعث شد تا دستور ترور وی نیز صادر شود. این فیلم که تنها با سه گوشی موبایل فیلمبرداری شده، روایت داستان فاضلی، همسر و دو دختر خردسالاش است که در پی حفظ جان خود به اروپا میگریزند.
داستان فیلم پس از رد درخواست پناهندگی این خانواده در تاجیکستان آغاز شده که راهی جز بازگشت به افغانستان ندارند. علاوه بر ارائه تصاویری از واقعیتهای هولناک همچون گذر غیرقانونی از مرزها، بی خانمانی، زندگی در اردوگاههای پناهندگی، افزایش تنش علیه مهاجران و ترس فزاینده و غیر قابل کنترل، فاضلی توانسته گفتگوهای طنزآمیز با همسرش و تصاویر دخترانش در حین رقص، بازی و خنده را در دل واقعه جای داده تا قدرت عشق و عمق رابطه میان خانوادهاش را به بیننده نشان دهد.
هدف فیلمساز از تولید و انتشار فیلمی از زندگی خود در لحظات بغرنجی همچون بیخانمانی و سرگردانی، به خوبی آشکار است. به نظر میرسد اکران و حضور چنین آثاری در جشنوارههای بینالمللی فیلم قابلیت تغییر سیاستهای عمومی و جریانات احساسی شکلگرفته پیرامون مقوله مهاجرت را دارا بوده و به افزایش آن نیز کمک میکند. تصمیمگیری آگاهانه اعضای خانواده برای ساخت فیلم از تجربیات خود در چنین وضعیت دشواری، محیطی صمیمانه و ملموس در پیش چشم مخاطب خلق میکند و بحران فزاینده پناهندگی را بیش از پیش انسانی جلوه میدهد.

عایشه جمال به همراه پدرش در صحنهای از فیلم یک قندهار دورتر
(۲۰۱۹)، منبع: Now Toronto
در حالی که این دو فیلم توسط فیلمسازان فارسیزبان ساکن ایران و افغانستان کارگردانی شدهاند، تغییر نگاه و گرایشات سیاسی در آثار فیلمسازان مهاجر نسل اول و دومی که در خارج از کشور زندگی میکنند، محسوس است. در جلسه نقد و بررسی فیلم “متولد اوین” متوجه شدم که تلاش زارع، کارگردان اثر، برای فهمیدن نحوه تولدش و همینطور شرایط مادرش در زندان بدنام اوین، به بازنمایی تجربه یک نسل ختم میشود. سفر زارع در مسیر کشف این حقیقت، پرده از ریزهکاریها و جزییات مرتبط با ریشههای فرهنگی و نیز نحوه تربیت او در آلمان برداشته و مخاطب را با درگیریهای درونی وی همساز میکند. در حالی که این فیلم نسبت به فیلمهای کیارستمی و فاضلی از دخالت و حضور فعال فیلمساز در پیشبرد داستان برخوردار است، زارعی توانسته است پلی میان حال و گذشته خود در اوین ایجاد کند و این تنها به واسطه بازنمایی صادقانهی پیچیدگیهایی است که رابطه او با مادرش را نیز تحت الشعاع قرار میدهد.
از نکات قابل توجه در این اثر، هویت چندگانه کارگردان است که کمک شایانی به انسجام داستان میکند. این اتفاق را در فیلم یک قندهار دورتر نیز شاهد هستیم. این اثر که تنها اثر فارسی- کانادایی راه یافته به جشنواره برشمرده میشود، داستان زندگی عایشه جمال است که در سال ۱۹۹۱ به همراه پدر و مادر و چهار عضو دیگر خانواده از قندهار افغانستان به کانادا پناهنده میشوند. فیلم روایت سفر این خانواده به قندهار، شهر کوچکی واقع در ساسکاچوان کانادا است. جمال متوجه میشود که پدرش با نام این شهر ارتباط عاطفی عمیقی برقرار کرده و به همین دلیل مبادرت به خرید هشت قطعه زمین برای فرزندان خود در این شهر ورزیده است. در شرایطی که فیلم بسیار جذاب و گیرا بوده و لحظاتی از زندگی خصوصی خانواده جمال، رابطه میان خواهرها و برادران و همینطور گفتگو با والدین آنها را پیش چشم مخاطب قرار میدهد، شکاف فرهنگی و تفاوت میان نسلهای مختلف نیز به خوبی نمایش داده شده است؛ عاملی که در عین ایجاد تنش، پیوند میان اعضای این خانواده را محکمتر میکند. از خلال این دوگانگی و تفاوتها، باورهای اخلاقی یک مرد افغان و علاقه وی به سرزمینی که در آن زندگی میکند نیز به تصویر کشیده میشود: زمانی که او یادبودی جنگی از سربازان کانادایی می سازد که جان خود را در جنگ افغانستان از دست دادهاند.
روزمرگی
صرف نظر از حرکت رو به جلوی فیلمسازان در پرداختن به وضعیت سیاسی حاضر در منطقه، یاسر طالبی داستان فیروزه، گله دار هشتاد و دو سالهای را روایت میکند که به تنهایی در کوههای شمال ایران زندگی می کند.
فیروزه، بیوهزنی است که یازده فرزند دارد اما آرزویش جان سپردن در کنار گاوهایی است که با عشق از آنها مراقبت می کند. زندگی فیروزه در حالی سپری میشود که وی در تمام طول سال مشغول به کار بوده و از فرزندانش که هرگز برای ملاقات وی اقدامی نکردهاند شکایت دارد. فیلم همینطور به چگونگی مقاومت وی در مقابل جنگلداری منطقه برای بیرون راندن وی از زمینهایش میپردازد. طالبی موفق شده با خلق فضایی شاعرانه و وهمآلود که مختص فیلمسازان ایرانی بوده و به واسطه آن شناخته و تجلیل میشوند، تصویر زنی جسور، پرشور و مستقل را نشان دهد. کارگردان انگیزه اصلی ساخت چنین فیلمی را پیوند عاطفی و منحصر به فرد خود با مادربزرگش میداند که چندین سال پیش از دنیا رفته است. در حالی که تفاوت نحوه بیان این فیلم با آثار مشابهی که درباره زندگی افراد ساخته میشود به خوبی مشهود است، بیپروایی فیروزه و نوع ارتباط وی با طالبی، این حس را به مخاطب القا میکند که فیلم از قابلیت بالایی برای نمایش بر روی پرده جشنواره برخوردار بوده است. داستانهایی از این دست که نشان از روزمرگی انسانها دارند بیشمارند و میبایست تماشای آنها را بیشتر از پیش شاهد باشیم.

فیروزه در فیلم دلبند ساخته یاسر طالبی (۲۰۱۹)، منبع: Hot Docs
سخن آخر
با مرور این آثار و تعمق بیشتر بر روی موضوع مورد بحث میان من و همکارم، به نتیجه مهمی رسیدم؛ مرز باریکی میان بازگویی داستانهایی که مال شماست و داستانهایی که شما میبایست بازگو کنید، وجود دارد. خوشبختانه هیات انتخاب جشنواره نگاهی مثبت به این مساله داشته و آثاری را که از اصالت ساختاری برخوردار هستند، برای نمایش در جشنواره انتخاب کردهاند. با اینکه تنها یکی از پنج فیلم ساخته شده توسط فیلمسازان فارسیزبان به زندگی روزمره شخصیتهایش پرداخته و مسائل سیاسی را در بر نمیگیرد این بدان معنا نیست که یک شیوه روایت باارزشتر از باقی آثار بوده و یا تضمینی بر برتری یکی بر دیگری باشد.