
صحنهای از فیلم سنگ صبور (عتیق رحیمی، ۲۰۱۲)، منبع: The Boston Globe
اسکار: شروعی دیگر برای سینمای افغانستان
توسط: Yuling Chen
هفتۀ گذشته، فارسی سینما سنتر، سابقۀ حضور فیلمهای ایرانی در جشن آکادمیِ اسکار را بررسی کرده بود. این هفته، در ادامۀ بررسی موفقیّتهای فیلمهای فارسیزبان در اسکار، به آثار فیلمسازان برتر افغان خواهیم پرداخت، فیلمسازانی که با فعالیتِ هنریشان، با آثارشان، و با زندگیشان در تلاشند تصویری را که جهانیان از افغانستان و مردمان افغان دارند تغییر دهند.
سینمای افغانستان از سال ۱۹۷۹، یعنی از سرآغاز اشغال این کشور بهدست شوروی، اسیر مناقشات و درگیر جنگ بوده است. فیلمهای افغان تا دو دهه پیش از این که طالبان بالاخره از کابل بیرون رانده شد، امکان حضور و رقابت در بزرگترین و مهمترین جشنوارۀ سینماییِ جهان را نداشتند. امّا در همین مدت کوتاه، مؤسسۀ دولتیِ افغان فیلم، با تلاشِ جدّی در تولید فیلمهای جدید و احیاء و نگهداری فیلمهای قدیمی، توانسته است نام سینمای افغان را به آوازهای جهانی برساند. کارگردانانِ بسیاری مثل کارگردانهایی که در این نوشتار نامشان خواهد آمد، به کابل برگشتهاند و در آن کشور به تعلیم و آموزش فیلمسازانِ جوان همّت گماشتهاند. حالا سینمای افغانستان دارد آرام آرام از زیر خاکسترِ جنگ و ویرانی برمیخیزد. آنچه در ادامه میخوانید تصویر فارسی سینما سنتر از مسیر پُر فراز و نشیب و طولانیای است که سینمای افغانستان طی کرده است و از طریق فیلمهای افغانِ راهیافته به جشن آکادمی اسکار روایت میشود.
فهرست فیلمها
رقص آتش (جاوید واصل و آشوک ناندا، ۲۰۰۲)
افغانستان در سال ۲۰۰۳ نخستین فیلمش را به اسکار معرّفی کرد: رقصنده در آتش اثر جاوید واصل (که به بخش مسابقه راه پیدا نکرد). این فیلم روایت یک پناهجوی افغان است که در نیویورک بهدنبال حسّی از تعلّق میگردد، و در واقع تصویری از سرگذشتِ خودِ کارگردان است که زمانی میکوشیده است امریکا را خانۀ خویش کند. اکران فیلمِ رقصنده در آتش با تراژدی همراه بود: تهیهکنندۀ فیلم (که بعدها به بیگانههراس بودنش اعتراف کرد) در دعوایی بر سر مسائل مالی واصل را به قتل رساند، و به این ترتیب پایانی تلخ برای فيلم رقم خورد.
اسامه (صدّیق برمک، ۲۰۰۳)
اسامه فیلم ارسالی افغانستان برای اسکار ۲۰۰۴ بود، امّا به جمع نامزدهای دریافت جایزه راه نیافت. صدّیق برمک در این فیلم راویِ داستان واقعیِ دخترکی خردسال است که خودش را به شکل پسری درآورده تا بتواند کار پیدا کند و در زمانۀ سختِ حکمرانیِ طالبان خانوادهاش را سیر نگه دارد. برمک این فیلم را با کمک مالی و حمایت کارگردان ایرانی، محسن مخملباف (گبّه، ۱۹۹۶) ساخته است.
عشق برمک به سینما از پنج سالگی و تماشای فیلم لرنسِ عربستان (بهترین فیلم اسکار ۱۹۶۳) در سینمایی در کابل آغاز شد. بعدها، در سال ۱۹۹۶ که پایتختِ افغانستان به اشغال مهاجمانِ طالبان درآمد، یک طالب در خانۀ او پروژکتوری پیدا کرده بود و به خیال این که فرستندۀ رادیویی است به او اتّهام جاسوسی زده بود. برمک توضیح داده بود که آن وسیله پروژکتور است و کارش پخشِ فیلم. طالب چند لحظهای به فکر فرو رفته بود و بعد گفته بود که پروژکتور حتّی از رادیو هم بدتر است، لولۀ تفنگش را به طرفِ پروژکتور برمک گرفته بود و شلّیک کرده بود.
پس از عقبنشینیِ طالبان، برمک با هدف سوادآموزی و تشویق و ترویج هنر، مدیریتِ افغان فیلم را در دست گرفت و جنبش آموزش کودکان افغان را به راه انداخت. پس از موفقیّتِ فیلم اسامه، بازیگرانِ خردسالِ فیلم و دستاندرکارانِ دیگرِ آن برای خودشان زندگیِ جدیدی ساختند، به مدرسه برگشتند و به فعالیتشان در حوزۀ فرهنگ ادامه دادهاند.
پسران بزکشی (سَم فرنچ [پروژۀ افغان فیلم]، ۲۰۱۱)
پسران بزکشی در سال ۲۰۱۳ نامزد بهترین فیلم کوتاه اسکار شد. آریل نصر، تهیهکنندۀ کانادایی افغان، در سال ۲۰۱۰ با همکاری سَم فرنچ پروژۀ افغان فیلم را کلید زد. این فیلم که تماماً در کابل فیلمبرداری شده است، سرگذشتِ دو پسر بچه است که انگیزۀ ترقّیِ اجتماعی و پول آنها را جذبِ ورزش بزکشی میکند، ورزشی ملّی که در آن سوارکاران لاشۀ بزی را از هم میربایند و میکوشند زودتر از بقیه با لاشه در دست به خط پایان برسند.
ساختن فیلم در کابل کار آسانی نبود و باید پیش از فیلمبرداری ترتیب همۀ تدارکات و لوازم ساختن فیلم داده میشد. نصر با مقامات دولتی جلسه میگذاشت و بر سر مجوّز فیلمبرداری با آنها مذاکره میکرد. فرنچ تیم عواملِ غربیاش را به کابل آورده بود تا کارآموزانِ افغان را سرِ صحنه آموزش بدهند. این پروژه راه را برای فیلمسازانِ جدیدِ افغانستان هموار کرد و از این طریق بود که فیلمسازان جوانِ تازهکار و پُرانگیزۀ افغان فرصت همکاری با همتایان باتجربۀ غربیشان را به دست آوردند.
سنگ صبور (عتیق رحیمی، ۲۰۱۲)
نمایندۀ افغانستان در اسکار ۲۰۱۳ فیلم سنگ صبور عتیق رحیمی بود، که به جمع نامزدهای دریافت جایزه راه نیافت. عتیق رحیمی که در کابل به دنیا آمده است در زمان اشغال افغانستان به دست شوروی به فرانسه گریخته بود. او نُه شبانهروز پیاده راه رفته بود تا خودش را به پاکستان برساند و به سفارت فرانسه پناهنده شود. رحیمی بعدها به نویسنده و کارگردانی مشهور تبدیل شد که گنکور ۲۰۰۸ و جایزۀ نوعی نگاهِ کنِ ۲۰۰۴ را در کارنامهاش دارد. او چند سال پیش خانۀ نویسندگانی در کابل دایر کرد تا در آنجا به تعلیم و تشویق نویسندگان جوان بپردازد.
رحیمی شاهد آن بود که چطور در دورانِ حکمرانیِ طالبان و جنگهای بنیادگرایان، زنان اسیر سکوت شده بودند و اگر هم سخنی میگفتند و شکایتی میکردند با مجازاتی سخت روبرو میشدند. عنوانِ فیلم ۲۰۱۲ رحیمی از مثلی فارسی گرفته شده است: سنگ صبوری که درددلها را میشنود و دَم بر نمیآورد. شخصیتِ اصلیِ فیلم هم زنی است که حالا میتواند با خیال آسوده برای شوهرش که در کُما رفته از امیال جنسی و خیالات شهوانیاش بگوید.
رونا، مادر عظیم یا [شکستن همزمان بیست استخوان] (جمشید محمودی، ۲۰۱۸)
فیلمِ رونا، مادر عظیم به اسکار ۲۰۱۹ معرّفی شد امّا در جمع نامزدهای دریافت جایزه نبود. جمشید محمودی، که خودش افغان و ساکن ایران است، در این فیلم پشتِ پردۀ زندگیِ پناهندگانِ افغان در ایران را به تصویر کشیده است. مردی به نامِ عظیم، که کارگرِ شبکار است، با انتخابی سخت روبرو میشود که مرگ و زندگیِ مادرش و خودش به آن وابسته است. مادرِ عظیم به پیوند کلیه نیاز دارد و عظیم باید راهی برای دور زدن قانونِ ممنوعیت پیوندِ اعضا میان شهروندان ایران و مهاجران ساکن ایران بیابد. این فیلم نخستین بار در جشنوارۀ بوسان به نمایش درآمد و (همراه با فیلم چینیِ دنده) جایزۀ کیم جی-سئوک این جشنوارۀ معتبر را به دست آورد.
حوّا، مریم، عایشه (صحرا کریمی، ۲۰۱۹)
افغانستان امسال فیلم حوّا، مریم، عایشه را به اسکار معرّفی کرده است که محصولِ مشترکِ ایران و افغانستان و ساختۀ صحرا کریمی (از نسل دوّم مهاجران افغان در ایران) است. داستانِ فیلم سرگذشتِ سه زن از سه قشر اجتماعیِ مختلف را حول مسألۀ مشترکِ حاملگی به هم پیوند میزند. هریک از این سه زن به طریقی متفاوت با این مسأله روبرو میشوند که نشان از تفاوتِ فرهنگ و جوامعِ پیرامونشان دارد.
کریمی پیش از ساختنِ فیلمش به شهرها و روستاهای مختلف سفر کرده بود تا سرگذشت واقعیِ زنانِ اقشار و فرهنگهای مختلف را بشنود. او این سرگذشتها را یکبهیک کاوید، نقاط اشتراک و افتراقشان را پیدا کرد و در قالبِ سه شخصیتِ متمایز فیلمش ریخت. آنچه در جریان ساختنِ این فیلم بر صحرا کریمی گذشت، نشاندهندۀ چالشها و مشکلاتِ پیشِ روی فیلمسازی است که تمرکزش را بر افغانستان و شرایط و معضلاتِ اجتماعی آن کشور گذاشته است. فیلمنامۀ حوّا، مریم، عایشه بارها از سوی فیلمسازان مختلف رد شد تا این که کریمی تصمیم گرفت خودش دستبهکار ساختنِ آن شود. او این فیلم را در طیِّ دو سال، همزمان که برای یونیسف کار میکرد، و در بحبوحۀ انفجارهای بیامانِ گوشهوکنارِ کابل، ساخته است. کریمی اوّلین رئیس زنِ بنیاد افغان فیلم است و اخیراً جشنوارهای ده روزه به راه انداخته است که ۱۰۰ فیلم بلند در آن به نمایش درآمد. هدف از این جشنواره جلب توجّه مردم افغانستان به فیلمهای ساخته شده در کشورشان یا دربارۀ کشورشان است.
این فیلمسازان خونِ تازهای در رگهای سینمای افغانستان و فرهنگِ بصریِ این کشور جاری کردهاند. فارسی سینما سنتر بر این باور است که در آینده شاهد عناوینِ متنوعتری از فیلمهای فارسیزبان و استعدادهایِ نوظهورِ بیشتری در این سینما خواهیم بود.