
صحنهای از فیلم مگرالن ساخته مریم زارعی (۲۰۱۹)، منبع: Berlinale
خلق جهانی سینمایی با مریم زارعی
توسط Denise Trevizo
بازنویسی Marisa Sittheeamorn
مریم زارعی که بین ایران و کانادا رفت و آمد میکند، فعالیت خود را با کارگردانی تئاتر آغاز کرد و سپس به فیلمسازی روی آورد. نخستین فیلم کوتاه وی، مگرالن، برای نخستین بار در جشنواره برلیناله در سال ۲۰۱۹ به نمایش درآمد و از آن زمان مورد تحسین و توجه همگان قرار گرفته و جوایز بیشماری را در جشنواریهای مختلف از آن خود کرده است.
زارعی پس از دریافت جایزه بهترین کارگردان تئاتر از جشنواره بینالمللی تئاتر دانشجویی ایران در سال ۱۳۹۲، به قصد ادامه تحصیل در مقطع فوقلیسانس تئاتر از دانشگاه تئاتر آلبرتا در کانادا ایران را ترک کرد. وی در دوران دانشجویی خود کارگردانی ۵ نمایش را در شهر ادمونتون بر عهده گرفت. پس از بازگشت به ایران و روبرو شدن با تغییرات غیرمنتظره در صنعت تئاتر، ضرورت دستیابی به سرمایه مالی وهمینطور گسترش روابط حرفهای برای تحقق ایدههایش را امری اجتنابناپذیر دانست.
ناامیدی از شرایط موجود و کنجکاوی زارعی به صنعت فیلم او را به ادامه تحصیل در مدرسه فیلم علاقمند کرد و پس از مشورت با دوستان و همکاران خود، تصمیم می گیرد تا نخستین فیلم خود را بسازد؛ بنا به گفته او، دوستان و همکاران مریم معتقد بودند که با ساخت یک فیلم همه چیزهایی را که برای فیلمسازی نیاز است، یاد خواهد گرفت . این دقیقاً همان کاری است که او انجام داد: مریم با یک ایده اولیه فیلمنامهای را با همکاری پیام سعیدی مینویسد و سپس فیلمبرداری آغاز میشود. نه ماه بعد از آن، مگرالن آماده حضور در سالنهای باشکوه برلین بود.
اف سی سی: ایده فیلم مگرالن چگونه شکل گرفت؟ لوکیشن فیلم و بازیگران چگونه انتخاب شدند؟
م.ز: ایده اصلی فیلم در ذهن من جرقه خورد و فیلمنامه توسط پیام نوشته شد. پیشتر فیلمی را دیده بودم که در یک قبرستان اتومبیل ساخته شده بود و فضایی تاریک و آزاردهنده داشت. به نظرم آمد وارد کردن زندگی یک کودک و خانوادهاش که با مشکلات مخصوص به خود دست و پنجه نرم میکنند به این مکان، فضایی دوگانه و متضاد را خلق خواهد کرد. با پیام در مورد ایدههایم مشورت کردم و او ایده کودک نابینایی را مطرح کرد که قوه تخیل و تصور بینظیری از دنیای خودش دارد.
البته باید اضافه کنم که من علاقه زیادی به کار کردن با کودکان دارم؛ آنها ذهن خلاقی دارند و میتوانند انرژی مثبت را در هر چیزی در پیرامونشان پیدا کنند. حتی زمانهایی که مشاجره و درگیری میان والدین بالا میگیرد، آنها توانایی این را دارند که ذهنشان را به جای دیگری معطوف کنند و از دل زشتی ها زیبایی بیافرینند.
موضوع دیگری که الهامبخش منم شد، سالها پیش اتفاق افتاده و زمانی بود که من برای لحظاتی با دختر بچهی زیبایی با موهای بلند که در حال جستجوی غذا در زبالهها پرسه میزد روبرو شدم. نگاه ما برای لحظاتی تلاقی کرد و من هرگز نتوانستم او را فراموش کنم. همه این اتفاقات انگیزههایی قوی برای ساخت فیلم من هستند.
اف سی سی: چگونه جهان پیرامون فیلم خود را خلق کردید؟
م.ز: من به دنبال کسی بودم که بتواند در نقش دختر بچه فیلم بازی کند. به این منظور به مدرسه افراد با ناتوانیهای جسمی در تهران مراجعه کردم و با آتنا سلیمانی آشنا شدم. آتنا دختر فوقالعادهایست، او پشتکار زیادی داشت و تمام فیلمنامه را به راحتی فرا گرفت. و البته بر خلاف انتظارم که فکر نمیکردم بتوانم برای نقش برادر او کسی را در مدرسه بیابم به طاها نجفیپور برخوردم. پدر و مادر طاها هر دو ناشنوا هستند و او از سن بسیار پایین به شکلی جدی از آنها مراقبت میکرده است. او در تمام این سالها تلاش کرده است تا پلی ارتباطی میان والدیناش و بقیه دنیا برقرار سازد. پیدا کردن والدین نقشهای اصلی فیلم کار چندان دشواری نبود؛ کسانی را که برای بازی در این دو نقش انتخاب کردم هردو بازیگر تئاتر هستند و بازی در فیلم تجربه کاملا جدیدی برایشان بود.
اما پیدا کردن لوکیشن فیلم کار واقعا طاقتفرسایی بود. در ایران قبرستانهای بسیاری وجود دارد که اتفاقا به تهران هم نزدیک هستند اما فقط پنج یا شش اتومبیل در آنها وجود دارد. در نهایت قبرستانی را پیدا کردیم که ماشینهای بیشتری در آن رها شده بود. صاحبان آن قبرستان به ما پیشنهاد دادند که ماشینها را به محل فیلمبرداری منتقل کنیم و حتی نحوه کار با لیفتراک را هم به ما آموزش دادند. در نتیجه من و آرام موسوی، مدیر صحنه، موفق شدیم چیدمان دلخواهمان را ایجاد کنیم. ما برخی از ماشینها را رنگ کردیم تا فقط ماشین سفید نداشته باشیم و خانه کوچکی که سکونتگاه خانواده بود را در همانجا بنا کردیم. این خانه را بعد از اتمام فیلمبرداری در اختیار کارگران همان قبرستان گذاشتیم. همیشه وقتی بودجه برای پروژه کم است میبایست خلاقیت به خرج داد. من و همکارانم همه کارها را خودمان با هم انجام دادیم!
اف سی سی: تجربه اول پشت دوربین چگونه بود؟
م. ز: وقتی تصمیمم را برای ساخت فیلم نهایی کردم، زمانی حدود دو الی سه هفته را صرف تماشای فیلمهای آموزشی کردم که به من کمک میکردند چگونه فیلم بسازم. من کار کردن با بازیگران را بلد بودم اما هیچ تجربهای از کار کردن با دوربین نداشتم. برای همین ویدیوهای زیادی را از کلاسهای پیشرفته نگاه کردم که به آموزش کارگردانی، نورپردازی، تدوین و موضوعات مرتبط با فیلمسازی میپرداختند. زمان بسیار زیادی نیز صرف مراحل پس از تولید شد و دلیل آن بیتجربگی من در مرحله ادیت فیلم بود؛ من حتی نمیدانستم برشها چگونه کار میکنند.
احساس میکنم بعد از ساختن مگرالن تجربیات زیادی کسب کردهام و آدم دیگری شدهام. فیلم دومم از این فیلم خیلی بهتر است و میتوانم به خوبی تفاوت بینشان را ببینم.
اف سی سی: آینده خودتان را به عنوان یک فیلمساز ایرانی که در کانادا زندگی میکند چگونه میبینید؟
م.ز: مطمئن نیستم در آینده کجا کار خواهم کرد و مسیرم به کدام سمت کشیده خواهد شد. دلم می خواهد در زمینه فیلم کوتاه تجربه کافی داشته باشم و واقعا دلم می خواهد روزی یک فیلم داستانی بلند بسازم. برایم مشکلی نیست اگر ناچار شوم به ایران برگردم یا به کشور دیگری برای ساخت فیلمم سفر کنم. فیلمسازی مهمترین چیزیست که در زندگیام میشناسم و به آن علاقه زیادی دارم. من به صورت تمام وقت در یک فروشگاه به عنوان فروشنده مشغول به کار هستم و برای ساخت فیلمهایم پول جمع میکنم. زمانیکه به اندازه کافی پسانداز کردم، برای ساخت فیلم به تهران برمیگردم.
وقتی از برنامهها و اهداف فارسی سینما سنتر مطلع شدم، به آینده سینمای فارسیزبان بسیار امیدوار شدم زیرا این کشورها نیاز جدی به حضور پلتفرمهایی مثل اف سی سی دارند. این صنعت احتیاج دارد تا معرفی شود زیرا هنرمندان بسیاری، از جمله خود من، وجود دارند که سخت تلاش میکنند و با مشکلات زیادی از جمله کمبود سرمایه مالی برای ادامه پروژههایشان دست و پنجه نرم میکنند. و البته نیاز به کسانی دارند که آنها را به دنیا معرفی کنند. فکر میکنم فعالیتی که اف سی سی انجام میدهد فرصت بسیار استثنایی برای فیلمسازان جوانیاست که سعی دارند جایی برای خود در این صنعت باز کنند و روابط حرفهای خود را گسترش دهند.
به اشتراک بگذارید