
ساحل رزا در صحنهای از فیلم غرب شمال غربی (تاکورو ناکامورا، ۲۰۱۵)، منبع: :Variety
ساحل رزا اخبار جدیدی را از خط مقدم سینما به فیلمسازان مهاجر مخابره میکند
نویسنده: Juhi Dhingra
شالوده هنرمندان خارقالعاده در شرایط خارقالعاده شکل میگیرد. این جمله قطعا در مورد زندگی ساحل رزا، بازیگر ایرانی، صدق میکند که پس از تحمل مخاطرات بسیار در عنفوان کودکی و در بحبوحه سالهای جنگ، ایران را به مقصد ژاپن ترک میکند. سالها پس از مهاجرت به ژاپن و زندگی با مادرخواندهاش، اگرچه تصویر چندانی از تولدش در ذهن ندارد اما به خوبی آخرین روز از زندگی با خانوادهاش در یک خانه معمولی در دوران تنشهای میان ایران و عراق را به خاطر دارد. رزا در خانهای زندگی میکرده که اگرچه از آب آشامیدنی و یا شرایط مناسب برای محافظت از آنها در برابر گرما محیا نبوده، اما او از نعمت خانوادهای برخوردار بود که همچون واحهای در میان صحرا او را از لذت زندگی سرمست میکرده است. خاطرات او از والدین خود و نیز ۱۰ خواهر و برادرش پیش از آنکه بمباران هوایی خانه و کاشانهی آنها را زیر آوار مدفون کند، تا ابد در ذهن او خواهند ماند.
چهار روز پس از بمباران، رزای چهار ساله توسط پرستاری نجات مییابد که گفته میشود دست کودکی را دیده که از زیر خروارها خاک کنار یک گل آبی بیرون افتاده بوده است. اما این پایان زندگی طاقتفرسای رزا نبوده و مبارزات او تازه آغاز میشوند. او چند سال ابتدای زندگیاش را در یک پرورشگاه در ایران سپری میکند و علیرغم شرایطی که در آن به سر میبرده، برای نخستین بار در تلویزیون ملی ظاهر میشود. وی در هفت سالگی، در یک برنامه تحت حمایت دولت مردم را به فرزندخواندگی و حمایت از کودکان بیسرپرستِ بازمانده از جنگ تشویق میکند. سرنوشت اینگونه رقم میخورد که این برنامه تلویزیونی به دست فلورا، پرستاری که سالها پیش او را نجات داده بود، رسیده و در نهایت این زن رزا را به فرزندخواندگی میپذیرد.
یکسال پس از آن رزا به ژاپن مهاجرت میکند تا به خانواده جدیدش، فلورا و نامزد ژاپنیاش، بپیوندد. به فاصله سه هفته پس از ورود به کشور جدید، رزا و فلورا از خانه بیرون انداخته میشوند و در حالی سرگردان میشوند که هیچکدام درکی از زبان مردم پیرامونشان ندارند. اما فلورا زن توانمندی است که برای تامین خوراک و هزینههای مدرسه رزا از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکند. آنها تا پیش از آنکه خانوادههایی خیر برای تامین هزینههای اجاره یک آپارتمان به کمکشان بیایند، شبها در پارک میخوابند و روزها در دستشوییهای عمومی استحمام میکنند. احساس تعلق در کشور بیگانه کار بسیار دشواری تلقی میشود و فهم این موضوع برای یک کودک که چهره و زبانی متفاوت با ظاهر و زبان غالب مردم یک کشور دارد بسیار پیچیده است. بحران هویت رزا تا جایی پیش میرود که وی به دلیل متفاوت بودن و آزار و تمسخر اطرافیانش تصمیم به خودکشی میگیرد. اما هر بار، لبخند مادرخواندهاش، فداکاریهایش برای وی و ایستادگی و مثبتاندیشی او است که رزا را به پیش میراند.
رزا با انگیزه حمایت مادرش بلافاصله پس از دبیرستان به بازار کار میپیوندد. وی در ابتدا به عنوان گزارشگر پایگاه رادیوییِ J-Wave و سپس در بخش اداری تلویزیون و رادیو مشغول به کار میشود. این مسیر بعدتر به سمت تئاتر، مدلینگ، تبلیغات تلویزیونی، برنامههای هفتگی، نویسندگی کتاب (از منطقه جنگی تا بازیگری، ۲۰۰۹) و در نهایت بازی در فیلمهای بلند منجر شد. رزا در توصیف فعالیت خود در مصاحبه با Metropolis Japan گفته است که همیشه باور داشته بازیگری رسالت او در زندگی بوده است چرا که ”از ابتدای زندگیاش آموخته که چطور احساساتش را پنهان نگه دارد و از پشت نقابهای متفاوت با اطرافیان خود ارتباط برقرار کند.“
وی با وجود این که برای سالیان متوالی در ژاپن زندگی کرده است، همچنان به ریشههای ایرانی خود پایبند بوده و احساس دلتنگی نسبت به ایران و خاطرات دوران کودکیاش در پسِ تسلط او بر ادبیات ژاپنی کاملاً هویدا است؛ احساسی که متاثر از عشق و احترامی است که او به میراث ایرانی خود احساس میکند. وی در مصاحبهای با Japan Times گفته است: “افراد بسیاری را در زندگیام ملاقات کردهام که به من گفتند تصویر خوبی از ایران در ذهنشان نبوده و فعالیت من به آنها کمک کرده است که این تصویر را تغییر دهند. ایرانیان اقوامی هستند که حتی اگر در مضیقه باشند دیگران را در اولویت قرار میدهند، این را از نحوه مهمان دوستی آنها در برخورد با مسافران و مهمانها میشود فهمید. به اعتقاد من ایرانیان مهمان نوازترین فرهنگ دنیا را دارند.”
مصائب زندگی و هویت چندگانه رزا واقعیت فعلی او را شکل داده است و نه تنها انگیزهای برای تلاشهای مداوم و صادقانه وی برای فعالیت هنریاش میباشد بلکه چراغ امیدی برای کسانی است که در مسیری مشابه گام بر میدارند. سرگذشت او چیزی فراتر از آنچه به عنوان زندگی پر حادثه مهاجران که امروزه از آن صحبت میشود میباشد. رزا را نمیتوان تنها یک بازیگر حرفهای فارسی زبان دانست که اقبال همکاری با تهیهکنندگان اروپایی یا آمریکای شمالی را داشته است (اگرچه خود این مسئله به تنهایی حائز اهمیت است)، بلکه او انسانیاست که گذشته بسیار پیچیده و نیز هویت چندلایه خود را به شکلی بدیع با مخاطبانش در میان میگذارد. یکی از پروژههایی که به وی در تحقق این هدف یاری رساند، بازی در فیلمی ژاپنی با عنوان غرب شمال غربی (تاکورو ناکامورا، ۲۰۱۵) و در نقش یک دانشجوی ایرانی رشته هنر بود. این فیلم که برای نخستین بار در جشنواره بینالمللی بوسان به نمایش درآمد، برای او شرایط نمایش شخصیت واقعی خود را به واسطه بازی در این نقش حساس امکانپذیر کرد.
سرگذشت رزا باورهای متناقض بسیاری را در هم میشکند و صدای شنیده نشده مهاجران بسیاری است که هر روز به جمعیتشان افزوده میشود. فعالیتهای همزمان وی در حمایت از فعالیتهای بشردوستانه به موازات کار در عرصه فیلم و رسانه، نماینده جنبشی است که بسیاری از باورهای غلط و رایج در صنعت سینما را به چالش می کشد.
به اشتراک بگذارید